***نسیم معرفت**
به نام خدا
آیا زن ها شرّ هستند ؟!!!
قال علی (علیه السلام) :
الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا .همه چیز زن (زنان ) شرّ است و بدتر از همه آنکه چاره ای جز بودن (زندگی کردن )با آنها وجود ندارد.( و به اصطلاح باید با آنها ساخت وسوخت) [تمام زن شر است؛ یا تمام زنها شر هستند .]
نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 230 .
برای اینکه از این حدیث شریف استفاده نامطلوب ونامناسبی نشود لازم است که ابتداءََ معنای کلمه شرّ واقسام آن را بیان کنیم وبعد معنای درستی از حدیث فوق ارائه نماییم. شرّ در لغت به معنای : بد ، خسارت ، چیز زیان آور ، مُضرّ ، بدی , زیان و... آمده است ولی در اصطلاح شرّ عبارت است از آن معنی ومفهومی که از تقابلش با کلمه خیر فهمیده می شود وبه اصطلاح ( تُعرَفُ الأشیاءُ بِأَضدادِها یعنی هرچیزی به ضد خود شناخته می شود) شرّ در مقابل خیر عبارت است از هر آن چیزی که مخالف فطرت ومانعِ رشد و پیشرفت وکمال وسعادت ورستگاری انسان باشد. و خیر عبارت است از هر آنچه که موافق فطرت و سبب رشد و تکامل وسعادت ورستگاری انسان باشد. یکی از بحث های مهم و پیچیده و دقیق فلسفی ومعرفتی ، بحث در باره شرّ وخیر است . خیر چیست و شرّ چیست؟ به چه اموری خیر ویا شرّ گفته می شود؟! آیا درعالم هستی ، شرّی وجود دارد یانه ؟! در رابطه با خیر وشرّ در عالَمِ هستی چنین گفته اند که خیرِ مطلق ومحض که هیچگونه بدی وزشتی و ناپسندی و نقص و کاستی در آن راه نداشته باشد فقط در باره خداوند متعال مُتَصوّر است و خداوند ، خیر مطلق و نور مطلق است و همه امور خیر و نور به او منتهی می شود.[ قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ بگو : بارالها! مالک حکومتها تویی به هر کس بخواهی ، حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی ، حکومت را می گیری هر کس را بخواهی ، عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی. تمام خوبیها به دست توست تو بر هر چیزی قادری.سوره آل عمرامن آیه 26. اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ . خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی ( پر فروغ ) باشد ، آن چراغ در حبابی قرار گیرد ، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان ، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی ( روغنش آن چنان صاف و خالص است که ) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود نوری است بر فراز نوری و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند ، و خداوند به هر چیزی داناست. سوره نور آیه 35. ]
و در باره شرِّ مطلق ومحض در جای خود (در مَباحث فلسفی و معرفتی )ثابت شده که در عالَمِ هستی ، شرّ مطلق ومحض وجود ندارد وگفته شده است که اساسا شرّ امر عدمی می باشد نه وجودی ، بنابرین شرّ عقلاََ قابلیتِ وجود و تحقق در خارج را ندارد ولباس وجود پیدا نمی کند . واما شَرّ وشُرورِ نسبی که به اعتبار امرِ وجودی لحاظ واعتبار می گردد در عالَم هستی وجود دارد و وجودش هم به حَسَب مرتبه و شأن و موقعیت خودش است و به اصطلاح وُجودُ کُلِّ شَئِِ بِحَسَبِهِ . پس شرّ نسبی در عالَم وجود دارد . مثلا مریضی ( که امر عدمی است ) به اعتبار فقدان سلامتی ( سلامتی امرِ وجودی است ) یک امر شرّ تلقی می شود. نیش عقرب ومار و درندگی حیوانات درنده مثل گرگ وشیر وببر ، نسبت به ما شرّ است ولی همین ویژگی ها وخصوصیات وصفات برای آن حیوانات خیر است و لازمه حیات وزندگی آنها می باشد. پس شرّ وشُروری که در عالَم است با سنجش ومقایسه و نسبت به امر دیگر به عنوان شرّ وبدی شناخته می گردد و گرنه هرچیزی که به طور وجود مستقل در نظر گرفته شود جز خیر از آن انتزاع نخواهد شد. ( دقت بفرمایید). جناب جلال الدین مولوی رومی شاعر بلند آوازه در این رابطه چه زیبا فرموده است:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این راهم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
بعد از اینکه فی الجمله ثابت شد که شرّ و شُرور در عالَم نسبی است نه استقلالی باید بدانیم که در کُمون وذات ودرون همین شرور هم خیراتی نهفته است و خداوند تبارک وتعالی این شرور را برای امتحان و آزمایش و رشد و کمال وسعادت انسان ها قرار داده است . کسی که در مقابل این شرور وبدی ها وناملائمات مقاومت وپایداری نشان دهد ومبارزه کند به رشد وکمال خواهد رسید. پس شُرور نیز در واقع وبا دقت نظر به خیر وصلاح ومصلحت و برای رشد و پیشرفت آدمی قرار داده شده است مثلا همین مرض و مریضی سبب شد که از قدیم الأیام تاکنون رشته های متنوع پزشکی و متخصصین عالی مقام پدیدار گردد ....
واما در رابطه با حدیث شریف فوق شرّ به معنای ناخوشایندی وناپسندی می باشد نه به معنای شرّ در مقابل خیر که در بالا بیان کردیم. برخی صفات وحالات وامور مخصوص خانم ها می باشد وبرخی اوصاف و حالات هم مختص به آقایان است و در برخی صفات هم باهم مشترکند. خانم ها نوعا جزیی نگرند ولی مردها کلی نگرند ونیز زن ها روحیات لطیفی دارند ولی مردان روحیات قوی و سخت تری دارند و بر این اساس ( حالات و ویژگی های جنس زن ومرد ) نیز در اسلام و شرع مقدس برای مردان وزنان علاوه بر احکام مشترک ، تکالیف خاصی وضع شده است . با توجه به نکات پیشین ومطالب یاد شده چنین استفاده می شود که در بسیاری از موارد زن ها ، رفتارهایی و حالاتی از خود نشان می دهند که مردها خوششان نمی آید و آن را ناپسند می دارند ولی بااین وجود باید مردها با خانم ها بسازند و با روش های معقول یک زندگی شیرین وباصفا در کنار هم داشته باشند و دردسرهای ظاهری خانم ها را که در حدیث فوق از آن به عنوان شرّ یاد شده تحمل کنند و همیشه کانون زندگی وخانواده را گرم نگه دارند وبه اصظلاح خیلی سر به سر خانم ها نگذارند و مثل خانم ها زیاد باریک بینی وجزیی نگری نکنند و مرد ها باید بر طبق خصوصیت و خصیصه خود در باره خانم ها، کلّی نگر باشند نه جزیی نگر وباریک بین . این حدیث( اَلْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا ) شبیه حدیث دیگری است که در نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 58 آمده که آن حضرت فرمود : الْمَرْاَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ یعنی زن همانند عقربی است که نیش و گزیدنش شیرین است. پس سخنان و کلمات اینچنینی که از حضرت علی ع نقل شده دال برمذمّت وتوبیخ وتنقیص زنان نیست ( دقت بفرمایید) ضمنا کلمه (الْمَرْأَةُ ) در حدیث بالا به معنای غالب زنان می باشد وبه اصطلاح الف ولام در (الْمَرْأَةُ ) الف ولام عهد است به این معنی که غالب زنان در هرعصری با توجه به خصوصیات جنس زن ، مایه شرّ و دردسر و گرفتاری هستند که باید با آنها ساخت و به خوبی ونیکی از کنار آن ها عبور کرد . وَالسَّلام
**استاد سید اصغر سعادت میرقدیم
سلام علیکم
یکی از برادران در یکی از گروه های مجازی در صفحه خصوصی بنده فرمودند که الف ولام در حدیث متن بالا(اَلْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا ) برای جنس است نه عهد که بنده چنین پاسخ دادم:
اَلْمَرْأَةُ .... یعنی غالب زنان در هرعصری.
به نظرم این الف ولام در حدیث مورد اشاره در متن بالا برای عهد است لکن ( عهد علی البدل که معنای کلی دارد نه عهد شخصی وجزیی که مخصوص زمان ویامکان خاص باشد) پس مراد از اَلْمَرْأَةُ یعنی غالب زنان منتشر در همه اعصار وامصار. اگر الف ولام در حدیث را عهد به معنایی که عرض کردم بگیریم اشکالی هم که مطرح است مرتفع می شود ولی اگر عهد جنس باشد مواجه با اشکال خواهد بود.
بعد دوباره مطلبی چنین ارسال فرمود :
ممنون
اما اونچه بنده تا حالا در مورد ال دیدم به غیر از ال زاید و موصول یا برای عهد ذهنی است یا ذکری یا ال جنس
تا حالا ال به عنوان عهد علی البدل ندیده بودم
خب این سخن شما باعث شد تحقیق بیشتری کنم
البته اگه حال حاضر آدرسی مد نظرتون هست لطف بفرمایید
ضمنا به نظر اگه ال جنس باشه مشکلی با توضیحات شما هم نخواهد داشت
یعنی جنس زن این نقص یا ضعف رو داره حالا ممکنه یه زنی پیدا بشه که از این قاعده مستثنی است یعنی این ضعف وجودی رو کم کرده
مثلا امور عدمی مثل عقلانیت کمتر یا عدم کلی نگری رو به واسطه توجه به ذات باری تعالی مرتفع کرده باشه
ادبای عرب برای ال جنس مثال می زنند الرجل اقوی من المرأ یعنی جنس مرد از زن قوی تره
ولی این همه پیش میاد که زنان مردان رو میزنند.
که بنده باز پاسخی به شرح زیر عرضه داشتم:
علیکم السلام
ممنونم
لطف فرمودین
بنده گاهی درادبیات واصول وفقه وفلسفه تعبیراتی دارم که خیلی هم خارج از چارچوب قواعد نیست
باز اگر طبق فرمایش شما الف ولام جنس باشد باید توجه کنیم که دوقسم از الف ولام جنس دال بر حقیقت است که یکی به نحو حقیقت وماهیت جنس است ودیگری به نحو استغراق جنس است واما قسم سوم الف لام جنس ، دال براستغراق غیرحقیقی است.
حال در فرمایش مولا علی ع طبق نقل که فرمود: (اَلْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا... ) مراد از الف ولام جنس از نوع سوم نخواهد بود چون آن قسم از الف ولام جنس دال برمبالغه است که در اینجا نمی تواند مقصود باشد.
واما اگر مراد الف ولام جنس به نحو دوقسم اول باشد که دال برحقیقت جنس است که یکی به نحو استغراق ودیگری به نحو ماهیت و حقیقت جنس ، در این صورت اشکال مورد نظر که در پی پاسخگویی آن بودیم عَود می کند. فتامل جیدا??
در ضمن گاهی باید فراتر از ادبیات ابن هشامی گام برداشت تا به مفاهیم و مطالب عالیه دست پیدا کنیم خصوصا در معارف قرآنی. به قول علامه جوادی آملی که فرمود اگر آیه کریمه (هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ... سوره آل عمران آیه 163.) را به ابن هشام بدهیم یک لام حتما در تقدیر می گیرد ولی نیازی به تقدیر لام نیست بلکه خود مومنین در آنجا درجه هستند که حتما به دنبال آن برای آنها درجات بالا هم خواهد بود.
فتامل جیدا??
استاد ما مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی هم از این نکته ها گاهی در باره آیات دیگر داشتند.
وباز نکته دیگر عرض کنم:
مرحوم آخوند خراسانی در اکثر جاهای کفایه بر سر غیر الف ولام در می آورد با اینکه کلمه غیر متوغل در اِبهام است لذا عده ای به مرحوم آخوند ایراد می گیرند وبه اصطلاح می گویند مرحوم آخوند اشتباه کرده است؟!!! اگر یکی دو مورد مرحوم آخوند برسر غیر الف ولام درمی آورد جای اشکال بود که ......
ولی وقتی که اکثر جاهای کفایه برسر غیر الف ولام در می آورد حتما نظری دراین رابطه دارد...... نکته اش را بنده احتمال می دهم که چنین باشد الف لام غیر مثل الف لام( اَلخَلیل فَکَالخَلیل) باشد ویا ....
سیداصغرسعادت میرقدیم
.: Weblog Themes By Pichak :.